وقت گل كردن لاله هاي سرخ وقت آواز شدن صداي سرخ
وقت بشكستن قفل زندونا وقت روسياهي زمستونا
اي سفركرده به افلاك جاي تو خالي
اي به خون خفته در اين خاك جاي تو خالي
با طلوع تازه ي شادي شهر فصل ناگزير آزادي شهر
فصل پايان تموم غصه ها مي خونيم به ياد تو به يك صدا
اي سفركرده به افلاك جاي تو خالي
اي به خون خفته در اين خاك جاي تو خالي